صبر گلواژه ی نابی است که زینب دارد
عشق عنوان کتابی است که زینب دارد
شبنم صبح به رقص آمد و بر یاس نوشت
اشک از جنس گلابی است که زینب دارد
در زمین ظرفیت جلوه ی او پیدا نیست
آسمان وسعت قابی است که زینب دارد
اسکتوا گفتن لبهای ترک خورده بس است
شام تسخیر خطابی است که زینب دارد
وتر مدیون قنوتی است که در زنجیر است
ستر مدیون حجابی است که زینب دارد
سرفرازیم اگر وقت مکافات عمل
همه از لطف حسابی است که زینب دارد
وجد با شوق به پابوس قلم آمده است
مثنوی از پی بیت الغزلم آمده است
قبله میخواست که این قبله نما بشناسد
مثنوی خواست که این عاطفه را بشناسد
کیست این عاطفه ی دهر پرستار امام
خلوت سینه ی او محرم اسرار امام
کیست این معرفت لایتناهی ؟ زینب
شاهباز حرم ستر الهی زینب
تا به رگهای زمین خون زمان جاری بود
این عقیله نفسش گرم فداکاری بود
باورش سخت که در معرکه بی یاور شد
یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد
روی تل رفته بپرسید چه ها می بیند
این سر کیست که از سینه جدا می بیند ؟
اول خونجگری بود که مادر را دید
به سراشیبی گودال برادر را دید
دشت هر گوشه معمای به هم ریخته داشت
منظری شکل هجاهای به هم ریخته داشت
دشت از اهل حرم موی پریشان میخواست
وسط هلهله ها پاره گریبان میخواست
زینبی ماند و سر بی سر و سامانی ها
کودکان حرم و دست به دامانی ها
زینب است و سر زلفی که رها در باد است
خیمه در خیمه سکوتی که پر از فریاد است
آتشی داشت از این غائله ها پا میشد
بی برادر سفری داشت مهیا میشد
بی برادر سفری داشت اسارت را دید
آفتاب حرم الله جسارت را دید
کوفه از دختر صدیقه حیا کرد ؟ نکرد
شام با غربت این قافله تا کرد ؟ نکرد
خیزران حرمت آن کام نگه داشت ؟ نداشت
طفل شش ماهه بپرسید گنه داشت ؟ نداشت
زین سفر ظهر عطش ظهر محن خاطره ماند
ظهر هفتاد و دو بی غسل و کفن خاطره ماند
باورش سخت که در معرکه بی یاور شد
یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد
شاعر : توحید شالچیان ناظر
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 10:44
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
توحید شالچیان ناظر
ارسال دیدگاه