قافله ی پر از ستاره تازه به کربلا رسیده
زینب کبرا با برادر به دشت پربلا رسیده
همگی سرو و صنوبر ، جلوۀ جلال حیدر
دستشُ گذاشته زینب ، توی دستای برادر
ای برادر ، تا رسیدیم به خدا دلم می لرزه
ای برادر ، نبینم سرت بره بالای نیزه
وای وای وای وای از کرب و بلا
******
داره آروم دعا می خونه دلشوره ای داره یه خواهر
برای عمه زینب اینجا رکاب می گیره علی اکبر
یکی وان یکاد می خونه ، یکی حالش پریشونه
مادری برای بچش ، داره لالایی می خونه
ای برادر ، بی قرارم به خدا این دو سه روزه
ای برادر ، نبینم سرت بره بالای نیزه
وای وای وای وای از کرب و بلا
******
همه دارن با هم می خونن اینجا کجاست که ما رسیدیم
اینجا برامون انگار آشناست اسمش و از خودت شنیدیم
پیچیده بوی گل یاس ، ذکر مادر روی لبهاس
داره زینب جون می گیره ، می کوبه بیرقُ عباس
اشک چشم ، اولیا مخدره داره می ریزه
ای برادر ، نبینم سرت بره بالای نیزه
وای وای وای وای از کرب و بلا
شاعر : ایمان مقدم
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 17:27
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
ایمان مقدم
ارسال دیدگاه