عمه ببين از سـفر آمـده مهمان من
آمده دامن کشان به روي دامان من
آمـده نـاز مـرا بـخـرد او
آمـده تـا کـه مـرا ببرد او
اي پدر جان اي پدر جان اي پدر جان
* * * * * * * * * *
از تو ندارم گله اگرچه دير آمدي
نيمه شب ديدن دختر پير آمدي
ديـده گـشـا و ببيـن دخـتـر تو
ره مــي رود شـبـيـه مــادر تو
اي پدر جان اي پدر جان اي پدر جان
* * * * * * * * * *
اي مه خاکستري از ره دور آمدي
به کنج ويرانه از کنج تنـور آمدي
جان پدر گنه تو چه بوده است
مثل تنـم دو لب تو کبود است
اي پدر جان اي پدر جان اي پدر جان
* * * * * * * * * *
تو باغبـان هستي و مـن گـل نيلوفرم
اي سر پر خون ببين چه آمده بر سرم
نه کسي ديده نه کـس بشنيده
طفل سه ساله شود قد خميده
اي پدر جان اي پدر جان اي پدر جان
* * * * * * * * * *
قـاري زينب کمي آيـه قرآن بخوان
ببين نباشد پدر بدست من خيزران
شمع عمرم دگر مي زند سو سو
سـوي تـو آمـدم بـا سـر زانـو
اي پدر جان اي پدر جان اي پدر جان
شاعر : سید محسن حسینی
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:0
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
سید محسن حسینی
ارسال دیدگاه