گرفته اند اجازه دم اذان با هم
بنا شده که فدایش کنند جان با هم
میان معرکه چون ذوالفقار میمانند
اگر یکی بشوند این دو نوجوان با هم
ز داغ آینه مانند شمع میسوزند
نشسته اند به سوگش دو شمعدان با هم
ز خون این دو گل از دشت لاله میروید
زدند چون به دل لشکر خزان با هم
نصیب جعفر طیار بال پرواز است
شکسته است دو بالش در آسمان با هم
دو گوشواره زینب به خاک افتادند
شدند در پی آن خولی و سنان با هم
ضریح در بغل، آنها به خیمه برگشتند
حسین در بغل هر دو مهربان با هم
##
به زلف درهمشان روی نیزه میسازند
کنار محمل زینب دو سایبان با هم
شاعر : محسن حنیفی
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:27
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه