ببین دارم نگاه غرق آهی
دلم را زیر و رو کن با نگاهی
تو که آقائی ات گشته زبانزد
بیا بگذر ز عبد رو سیاهی
***
فدای چشم ذره پرور تو
کرامت می چکد از محضر تو
قسم بر عصمت زهرای اطهر
نجاتم داد مهر مادر تو
***
چنان مبهوت در کار حسینم
دم آخر شد و یار حسینم
ز بند هر غمی آزاد هستم
از آن دم که گرفتار حسینم
شاعر : یوسف رحیمی
- پنج شنبه
- 15
- مهر
- 1395
- ساعت
- 6:25
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه