قرآن چرا به روی زمین اوفتاده است!
شمر لعین به صفحه او پا نهاده است!
دیدم به چشم فاطمی خود عمو حسین
زهرا کنار مقتل تو ایستاده است
بعد از علیِ اصغر تو نوبت من است
این جرعه های آخر دُردی باده است
دستم شکست ناله زدم فاطمه مدد
عباس مرتضی به من این یاد داده است
زهرا اگر که سینه شکسته به راه عشق
عبداللهت به راه تو سینه گشاده است
بر روی دامن تو عمو دست و پا زدم
این سرنوشت عاشقی و عشق زاده است
باید تو را به خیمه ی زینب برم عمو
بنگر که لرزه بر تن عمه فتاده است
ای دشمن سواره به نامردی آمدی
از روی اسب نیزه مزن او پیاده است
بوی حسن گرفته تمامی قتلگاه
گویا دگر زمان گذشتن ز جاده است
شاعر : مجتبی روشن روان
- پنج شنبه
- 15
- مهر
- 1395
- ساعت
- 15:38
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مجتبی روشن روان
ارسال دیدگاه