شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت
مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت
امروز نه،که روز الست بربکم
باتو دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت
آواز پر زسوز کسی میرسد ز عرش
ماه محرم آمده باید عزا گرفت
ما فکر می کنیم هنر کرده ایم، نَه
روضه برای بی کسی تو خدا گرفت
از من سیاه تر به خدا نیست مانده ام
چشمت چگونه راه من بی حیا گرفت
اعجاز می کند به خداوندی خدا
شور غمت به سینه ی هر کس که پا گرفت
پس می توان ز دست غلام سیاه تو
در روضه ها حواله ی کرب و بلا گرفت
یاد تمام پیر غلامان به خیر باد
سینه زدن ز گریه ی آنان بقا گرفت
سر می زند به رسم وفا حضرت نگار
گر هیاتی ز یادِ شهیدان صفا گرفت
امشب برایِ روز دهم گریه میکنم
این روضه را چگونه توان بی صدا گرفت
هنگام سربریدن تو آسمان بُرید
رفتی به روی نیزه به بالا هوا گرفت
شاعر : مجتبی روشن روان
- پنج شنبه
- 15
- مهر
- 1395
- ساعت
- 15:41
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مجتبی روشن روان
ارسال دیدگاه