دو جوانمرد مهیا هستند
دست پروردۀ سقا هستند
قدشان رفته به دایی هاشان
چقدر خوش قد و بالا هستند
شیرِ خاتون دو عالم خوردند
شیرهای نر صحرا هستند
گرد بادند و به هم میریزند
شب طوفانی دریا هستند
مرتضایند به شکل دو جوان
این دو عیسی دو موسی هستند
زینبی اند و نژاد عشق اند
بچۀ حضرت زهرا هستند
مادر از خیمه ولی میگویند
برگ سبز من تنها هستند
تشنگی از نفس انداختشان
عاقبت در قفس انداختشان
قصد جان دو برادر کردند
نیزه ها را دو برابر کردند
از دو سو از دو طرف با خوناب
نوک سرنیزه خود تر کردند
آنقدر بر تنشان ضربه زدند
که شبیه تن اکبر کردند
هیچ نفر نیست بگوید اینان
هیچ فکر دل مادر کردند؟
تا خیال همگی راحت شد
سرشان نیت خنجر کردند
دید زینب به بدن ها سر نیست
هیچ دلی مثل دل مادر نیست
شاعر : حسن لطفی
- پنج شنبه
- 15
- مهر
- 1395
- ساعت
- 15:46
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه