يک غنچه لاله، سينه ي تنگش کباب شد
پژمرد و زخم هاي دل آفتاب شد
چون نذر کرده بود فداي پدر شود
آنقدر گريه کرد که بابا مجاب شد
شش ماهه اي که با اشاره اي از خواب مي پريد
با لاي لاي تيغ سه شعبه به خواب شد
تا چشم تير را هدف حنجرش نمود
با چشم غرقِ خون عمو، بي حساب شد
با دستهاي خالي خود خواهرش نشست
گهواره ي خيالي طفل رباب شد
تصوير حلق پاره ي اصغر سه روز بعد
بر سينه ي شکسته ي ارباب قاب شد
- شنبه
- 17
- مهر
- 1395
- ساعت
- 13:28
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه