به گاهواره ات ای هرم التهاب بخواب
تو خانه زاد غمی ، لحظه ای بخواب بخواب
تو را چو چشمهِ باران به دشت خواهم برد
بخواب در برم ای روح سبز آب بخواب
دوباره می کِشمت مثل عطر درآغوش
چو روح غنچه که جاری ست در گلاب بخواب
بخواب اگر تو نخوابی به خويش می پيچم
به روی شانه چو مويت به پيچ و تاب بخواب
تو در تمام فصول ای نجابت سرسبز
به زير خوشهِ تب دار آفتاب بخواب
اگر شقايق روحت تب بيابان داشت
چو من به وسعت رؤيای يک سحاب بخواب
بخواب اصغرم اين بار کاخ آمالت
به روی دست پدر می شود خراب بخواب
اگر سفینه خون شد تنت خدا يک روز
عذاب می دهد اين قوم را عذاب بخواب
به روح زرد بيابان قسم که اين خون ها
فکنده بر دلشان چنگ اضطراب بخواب
شاعر : غلامرضا شکوهی
- شنبه
- 17
- مهر
- 1395
- ساعت
- 14:13
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
غلامرضا شکوهی
ارسال دیدگاه