نماز، پشت سرِ تو چه عالمی دارد
نظر به چشم تر تو چه عالمی دارد
ز خواب ناز گذر کردن و تماشایِ-
-نیایش سحرِ تو چه عالمی دارد
نشسته ام به هوای نگاه مرحمتت
که بر دلم نظر تو چه عالمی دارد
چه می شود سفری من ملازمت باشم؟
به کربلا سفر تو چه عالمی دارد
میان روضه ی ارباب بی کفن، شور-
-دم پُر از شرر تو چه عالمی دارد
بیا که زینب کبری تو را صدا میزد
سر بریده ی آقا تو را صدا میزد
تو و غریبی و زاری! خدا مرا بکشد
به آن غمی که تو داری خدا مرا بکشد
چرا به گوشه ی صحرا نموده ای منزل؟
مگر که خانه نداری؟ خدا مرا بکشد
برای معصیت بی شمار من... آقا
همیشه اشک تو جاری، خدا مرا بکشد
میان روضه می آیی ولی منِ غافل
ز دیدن تو فراری... خدا مرا بکشد
شنیده ام که کسی با سر برادر گفت:
چرا به نیزه سواری؟ خدا مرا بکشد
کسی ندیده به بزم شراب و تشت طلا
سر بریده ی قاری، خدا مرا بکشد
هنوز سوز صدایی غریب میآید
صدای قاری شیب الخضیب میآید
شاعر : مجتبی روشن روان
- شنبه
- 17
- مهر
- 1395
- ساعت
- 14:26
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مجتبی روشن روان
ارسال دیدگاه