پدران شهید میفهمند
لذت بوسه ی پسرها را
داغ اولاد باورش سخت است
خم کند قامت پدرها را
پدری را سراغ دارم من
پسرش داشت بر سفر میرفت
پشت پای پسر زمین میخورد
گوییا از دل پدر میرفت
پشت او دست بر محاسن برد
نا خودآگاه زانویش خم شد
خواهرش بین خیمه ها میگفت
ای خدا آه زانویش خم شد
پسرش نه که زندگیش رفت
ون یکاد است روی لبهایش
و نگاهش چه روضه ای دارد
خیره خیره به جای پاهایش
پسرش رفت جانب میدان
چه جلال چه شوکتی دارد
شبه پیغمبر است نامش علیست
مثل حیدر چه غیرتی دارد
تا صدا زد که نام من علی است
بین لشگر عجیب بلوا شد
سر اینکه چه کس به پهلوی او
بزند نیزه سخت دعوا شد
پدر آمد ولی چه امدنی
با کف دست و با سر زانو
نیزه کاری شدست پیکر او
نیزه در سینه نیزه در پهلو
روضه یعنی پدر پسر گریه
روضه یعنی پدر پسر اغوش
روضه یعنی کنار جسم پسر
پدر از فرط گریه رفته ز هوش
بعد یک عمر خون دل خوردن
پسرش بین دشت پر پر شد
با سر نیزه و سر فرصت
واقعا او علی اکبر شد
و سرانجام روضه جمعش کرد
با عبا از چهار گوشه ی دشت
از خداوند صد پسر میخواست
یک پسر رفت و صد پسر برگشت
شاعر : امیر علوی
- شنبه
- 17
- مهر
- 1395
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
امیر علوی
ارسال دیدگاه