معجر فاطمه شد معجر زینب اینبار
گره ی آن گره از مرگ امامی وا کرد
خواست تا عمه ات از خیمه بیاید پیش ات
کوچه ای را جلویش لشگر شامی واکرد
اولین کشته ی عطشان بنی هاشمیان
خنده و هلهله و ساز به جانت افتاد
زهر چشم از همه میخواست بگیرد دشمن
علت این بود که مقراض به جانت افتاد
یک بدن بودی و چل بار تورا آوردند
روی هر عضو تنت جای هزاران ضربه ست
وسعت پیکرت ای آهوی زیبای حرم
به خدا بیشتر از خیمه ی دارالحرب است
شاعر : رضا قربانی
- شنبه
- 17
- مهر
- 1395
- ساعت
- 15:39
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
رضا قربانی
ارسال دیدگاه