من ، روسیه ، اما غلام کربلایم
دیوانه ی خیر الانام کربلایم
دنبال دانه رفتم و فهمیدم این را
که از ازل در بند دام کربلایم
در وقت مردن، موقع تاریکی قبر
در انتظار آن امام کربلایم
و دلخوشم از اینکه در هنگامه ی صبح
مثل پرستویی به بام کربلایم
گرد و غبار کفش زائر های عشقم
در صحن های سبزفام کربلایم
آتش گرفته از غم او تار و پودم
در سوختن همچون خیام کربلایم
ای کربلا آتش گرفته خیمه هایت
تا صبح محشر میکنم گریه برایت
زبانحال حضرت زینب(س):
آتش میان معجرم افتاده ، پاشو
سروم ، ولی برگ و برم افتاده ،پاشو
پروانه بودم ، رفتی و آتش گرفتم
پیش تنت خاکسترم افتاده ، پاشو
پهلو به پهلو می شوی با باد صحرا
این دیده یاد مادرم افتاده، پاشو
بین همه دعوا سر انگشتر توست
یک هلهله دور و برم افتاده ، پاشو
در کنج خیمه دخترت صد دفعه غش کرد
رنگ از رخ نیلوفرم افتاده، پاشو
بر سر زدم آنقدر با مشتم ، که دیگر
از دستهایم زیورم افتاده ، پاشو
وجه الله منظر شکسته ، عشق زهرا(س)
طاووس بال و پر شکسته ، عشق زهرا(س)
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- چهارشنبه
- 21
- مهر
- 1395
- ساعت
- 6:34
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه