راس تو را به روی نی، هرچه نظاره میکنم
سیر نمیشود دلم ، نگه دوباره میکنم
ز اشک و آه سینهام، میان آب و آتشم
چو با توام، از این میان کجا کناره میکنم
گمان کنند دشمنان، نیست به کام من زبان
ز دور بسکه با سرت، به سر اشاره میکنم
به دختران خود بگو که گوشوارهها چه شد
گریه به گوشواره نی، به گوش پاره میکنم
هم سر تو بر سر نی، هم سر اکبرت ز پی
گاه نگاه سوی مه، گه به ستاره میکنم
رخت به خون که رنگ زد؟ آینه را که سنگ زد
خنده ز آه خویشتن به سنگ خاره میکند
شاعر : حاج علی انسانی
- شنبه
- 24
- مهر
- 1395
- ساعت
- 16:45
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حاج علی انسانی
ارسال دیدگاه