در آسمان فراقت، هلال را دیدم
نمردم و سرِ نیزه، هلال را دیدم
منی که روی تو را بی بهانه می دیدم
به صد بهانه فراق و ملال را دیدم
صدای قاری من از تنور می آمد
چه شد که بر سر نی این محال را دیدم
دلم ز رأس تو جویای شام هجران شد
ز عطر یاس، جواب سؤال را دیدم
بدون شرح و بیان، وصف حال تو گویاست
به زخم ابروی تو شرح حال را دیدم
اگر چه گیسوی خاکستری کبابم کرد
ز جلوه ی تو شکوه و جلال را دیدم
به من چو از سر نیزه نظاره می کردی
نگاه ملتمس خردسال را دیدم
تمام داغ و فراق تو داشت زیبایی
چرا که در رخ تو ذوالجلال را دیدم
مرا به مجلس ابن زیاد سنجیدی
ز هیبتم به رخت وصف حال را دیدم
چنان غم تو به ایراد خطبه ام وا داشت
که خود صلابت یک سرو دال را دیدم
منم معلّم تفسیر سوره ی مریم
که پاره پاره کتاب زلال را دیدم
مرا به سُخره گرفتند، پشت دروازه
به پایتخت علی، ابتذال را دیدم
ببین که دست خدا با سپاه کوفه چه کرد
در این سپاه شکست و زوال را دیدم
شاعر : محمود ژولیده
- سه شنبه
- 4
- آبان
- 1395
- ساعت
- 5:18
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه