• دوشنبه 3 دی 03


شهادت حضرت رقیه(س) -( سر روی پایش بود ، اما نیمه جان بود )

1838
3

سر روی پایش بود ، اما نیمه جان بود
بابایش آنجا بود ، اما بی زبان بود

دستی به لب هایش کشید و بغض حسرت
این زخم لب ، جای عذاب خیزران بود

موهای آغشته به خون و دود بابا
از بی مبالاتی مرد ساربان بود

او با سر بابا ، درآمد کسب میکرد
فکر دو "درهم" بیشتر از این و آن بود

بابا سلام ، حالا جوابم را بده با
لعل لبی که زیر پاهای سنان بود

بابا...ببین ، این خواهر جان بر لبت را
از "کربلا" تا "شام" با نامحرمان بود

یک شب ز روی ناقه افتادم پدر جان
زجر حرامی ، انقدر نامهربان بود...

موهای من کوتاه شد ، با دست نحسش
از بس کشید و دخترت هم ناتوان بود

این چشم های تار و این روی کبودم
زیر هجوم "مشت" های بی امان بود

ما را زدند و کوچه و بازار بردند
چشم حرامی ها به دنبال زنان بود

بابا...به جان تو دگر طاقت ندارم
خسته شدم ، ای کاش مادر پیشمان بود

امشب مرا با خود ببر ، از این خرابه
بیچاره عمه ، از سر شب فکر "نان" بود

خاموش شد ، زنگ صدای دختر شاه
انا الیه راجعون... وقت اذان بود

پوریا باقری

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:45
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران