• دوشنبه 3 دی 03


امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم-زمزمه -( یک مرد تنهای خمیده )

2572
5

یک مرد تنهای خمیده

از دیگران طعنه شنیده

داغ غریبی را چشیده

یک عمر بیخوابی کشیده

دارد عجب شوقی برای دیدن روی شهیده

در شهر محنت‌زای کوفه

شبگرد خسته پای کوفه

بی همنفس آقای کوفه

این رهبر تنهای کوفه

رد می‌شود از خواب شوم بی خیالی‌های کوفه

سی سال اشک بی تبسم

سی سال درد مرقدی گم

سی سال تنها بین مردم

سی سال خون دل ، تلاطم

سی سال بی زهرا نخورده آب خوش با نان گندم

این آخر عشق و عبادت

شبها به گریه کرده عادت

مرد میاندار رشادت

بسته کمر بهر شهادت

یا فاطمه یا فاطمه گویان رود سوی سعادت

با مردم از فردایشان گفت

از آخر آخر زمان گفت

از راههای آسمان گفت

حرف خدا را بی امان

آرام بر بالای بام مأذنه رفت و اذان گفت

بیتاب آمد پیش منبر

نیّت نمود الله اکبر

با تیغ برّان خصم کافر

آمد به سوی فرق حیدر

ناگه امیر لافتی شد در میان خون شناور

صدیقه‌ی پهلو شکسته

از آسمان بازو شکسته

فریاد می‌زد: او شکسته

شد جلوه‌ی یاهو شکسته

فرق امیرالمؤمنین تا اوّل ابرو شکسته

 

شاعر : مجتبی روشن روان

  • چهارشنبه
  • 12
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 10:46
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران