نَخْلى از اَشك تو سیراب نگردید دگر
از همان لحظه كه بر فرقِ تو شمشیر آمد
حوریان هم به عزاى تو سیه پوشیدند
تا بِگوشِ فَلَكَتْ ، نَعره ى تكبیر آمد
شیر، تَجْویز به درمان سَرت كرد طبیب
هر كه آمد به مُلاقات تو، با شیر آمد
صُحبت از شیرشد و رَفت دلم كرب وبلا
كه به میدان، پسرى با پدرى پیرآمد
قَدْرِ یك جُرعه ازین شیر، اگر داشت رُباب
طفل مى مانْد، ولى حرمله با تیر آمد
شاعر : سعید خرازی
- چهارشنبه
- 12
- آبان
- 1395
- ساعت
- 10:52
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
سعید خرازی
ارسال دیدگاه