بی تابم و شعله ورم، اصلا خبر داری؟
از دوری ات در به درم، اصلا خبر داری؟
محبوب من! تو شمعی و من در وصال تو
پروانه نه...خاکسترم، اصلا خبر داری؟
از این لباس پاره و موی پریشان و...
...وضع خجالت آورم اصلا خبر داری؟
از زخم های صورتت بابا خبر دارم
از دردهای پیکرم اصلا خبر داری؟
من هم شبیه تو به زیر دست و پا ماندم
زخمی شده بال و پرم، اصلا خبر داری؟
دارم شبیه پیرِ زن ها می شوم بابا
از لرز دست لاغرم اصلا خبر داری؟
بابا بگو از جانب من به عمو عباس :
از روسری و معجرم اصلا خبر داری؟
انگشترت را من به دست ساربان دیدم
از گوشوار و و زیورم اصلا خبر داری؟
افتاد جای آن گلوبندم که غارت شد
زنجیر دور حنجرم، اصلا خبر داری؟
سنگی به چشمت خورد و پیش پای من افتاد
خون شد دو چشمان ترم، اصلا خبر داری؟
چشمان هیز شامیان و طبل و سوت و کف
جنجال شد دور و برم، اصلا خبر داری؟
همراه ده ها مرد شامی بزم مِی رفتم
دیدی چه آمد بر سرم؟ اصلا خبر داری؟
مرد پلیدی یک کنیز از ما طلب می کرد
اصلا نمی شد باورم... اصلا خبر داری؟
شاعر : علی سپهری
- جمعه
- 14
- آبان
- 1395
- ساعت
- 13:28
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علی سپهری
ارسال دیدگاه