گرفته بود به دستان خویش جانش را
وَ برده بود غم کوچه ای توانش را
نبوده زهر معاویه علت مرگش
صدای ضربه ی سیلی گرفت جانش را
گواه روضه ام این گیسوی سپید اوست
که آتش و درِ خانه برید امانش را
به هفت سالگیش پیر شد امام حسن
ودر بهار خودش دید او خزانش را
همین نشان غریبی ست قاتل آقا
همان کسی ست که خورده ست آب و نانش را
گریز روضه ی تشتِ مدینه در شام است
یزید روی سری چوب خیزرانش را
علی مشهوری(مهزیار)
- سه شنبه
- 18
- آبان
- 1395
- ساعت
- 21:5
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
ارسال دیدگاه