قصه ی غریبیِ تو آقا جون
یه جورایی با همه فرق می کنه
مثلِ دریای پُر از تلاطمه
آدمو تو گردابش غرق می کنه
آه و واویلا حسن، آه و واویلا حسن (2)
میوه ی باغِ علی، لاله ی زهرا حسن (2)
غریبیِ تو فقط همین بسه
تویِ خونَه شَم غریب و بی کسه
کسی که یه دونه محرم نداره
یا که همسر داره همدم نداره
تا که نوشانده به تو
آبی از کوزه ی زهر
دامنت پُر شده از
لخته ی خون و جگر
آه و واویلا حسن، آه و واویلا حسن (2)
بی کس و تنها حسن، همدمِ غمها حسن (2)
تا که اون زهرِ جفا تو جونت اثر کنه
یکی باید خواهرت زینب و خبر کنه
بره تشت و بیاره، جون تو اومد به لب
تمومِ وجودِ تو داره می سوزه تو تب
اولین تشتِ خون و، خواهرت اینجوری دید
دومین تشت و با سر، تویِ مجلسِ یزید
الهی بشکنه دستانِ عدوت (2)
یه تشتِ سرو یکی خونِ گلوت(2)
آه و واویلا حسن، آه و واویلا حسین (2)
کشته ی زهرِ جفا، کشته ی تیر و سُنین
شاعر : هستی محرابی
- یکشنبه
- 19
- آذر
- 1396
- ساعت
- 8:56
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه