با صدای ساعتی که زنگ میزد هشت صبح
باادب تعظیم کردم روبه مشهد هشت صبح
بازیارت نامهٔ مخصوص مولانا الرضا (ع )
باز باشوق حرم اشکم در آمد هشت صبح
درخیالم آسمانی را تصور میکنم
بال در می آورم تاروی گنبد هشت صبح
بین کفترها کلاغی روی سقاخانه ات
سربه زیرازشرم وخجلت مینشیند هشت صبح
حضرت خورشید عالمتاب، طبق عادتش
ازدرباب الجواد (ع )تو می آید هشت صبح
چه بخواهی، چه نخواهی، تانفس یاری کند
می رسم پابوسی تو ،خوب یابد هشت صبح
عهدبستم اولین کارم ،رئوف فاطمه (س )
التماس گوشه چشمی، ازتو باشد هشت صبح
ای امام مهربانی، سائل این بارگاه
روزی اش راآمده ،ازتوبخواهد هشت صبح
بی تکَلُّف موقع برگشت ،خواهش میکنم
بازتا فردا همین ساعت، مُجَدّد هشت صبح
شاعر : علیرضا شریف
- چهارشنبه
- 19
- آبان
- 1395
- ساعت
- 14:12
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علیرضا شریف
ارسال دیدگاه