چل روز گذشت از پریشانی من
ازهجرتو وبی سروسامانی من
چل روزاسیردست دشمن بودم
چل روز فراق وچشم گریانی من
چل روز زداغها که دیدم بگذشت
هر روز مثال روز پایانی من
چل روز سرت ز روی نی می تابید
چون ماه به شام تار وظلمانی من
چل روز حرم بوده پناهش زینب
نادیده کسی گریه پنهانی من
چل روز گذشت کربلا آمده ام
برخیز حسین، بین تو حیرانی من
مو گشته سفید وقامتم خم شده است
سوغات بود زشام،ویرانی من
لرزان شده پایه های تخت اموی
ازخطبه ی حیدری وطوفانی من
جان داده رقیه ات به ویرانه ی شام
خجلت زده ام ببین پشیمانی من
من در پی جبران خطایم هستم
مردن شده تنها ره جبرانی من
شاعر : اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 24
- آبان
- 1395
- ساعت
- 8:17
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه