ستوده است خداوند استواریِ تان را
ستوده این همه بر عشق پا فشاری تان را
خزان به رغم تمام تلاش ها نتوانست
به رنگ زرد درآرد دل بهاری تان را
شدند خوارترین قوم روی خاک-همان ها
که خواستند ببینند روزِ، خواری تان را
به دست های شما تیغ عشق بود و در آخر
به جان کفر نشاندید زخم کاری تان را
چه کاروان صبوری! که تازه بعد چهل روز
ندیده است کسی اشک و بی قراری تان را
چه شاعران که چو دعبل شدند و وصف نمودند
برای ما ، ادبیات پایداری تان را
چه بر سر دلتان آمد آن زمان که شنیدید
به روی نیزه ی دشمن صدای قاری تان را
چهل شب است که چشم انتظار کرب و بلایید
به سر رساند خدا، چشم انتظاری تان را
شاعر : احسان نرگسی رضاپور
- پنج شنبه
- 27
- آبان
- 1395
- ساعت
- 17:30
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
احسان نرگسی رضاپور
ارسال دیدگاه