• دوشنبه 3 دی 03


اربعین -( ای حسینی که تنت بر خاک و بر نی شد سرت )

1966
3

ای حسینی که تنت بر خاک و بر نی شد سرت
آمد از شام بلا با حال مضطر خواهرت

خوب بنگر ‌ماجرای کوچه را در من ببین
مثل بابا دست من بسته ، رخم چون مادرت

حال برخیز و تماشا کن که زینب آمده
با قدی که خم شد از داغ تو و آب آورت

تو به زیر دست و پا و من به زیر دست و پا
آه از بال و پر من وای از بال و پرت

تا که خنجر بوسه زد بر حنجرت گفتم به خویش
کاش می شد تا ببوسم جای خنجر حنجرت

خوب شد بر نیزه رفت و زیر دست و پا نماند
جسم چون برگ گل و نازکتر از گل ، اصغرت

گفتی آنجا تا که زینتها بگیرم از زنان
پس چرا دیدم به دست دیگران انگشترت؟

بی گمان از نیزه می دیدی تو در بازار شام
حال زار نوگلان و غنچه های پرپرت

آمدم اما برادر شرمگینم از رخت
در خرابه دفن شد جسم سه ساله دخترت

شاعر : ناصر شهریاری

  • جمعه
  • 28
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 16:27
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران