بدون چون و بدون چرا ... نمی ماندند
شبيه رود ، شبيه صبا ، نمی ماندند
چه کربلاست که عالم به هوش می آيد
پس از شنيدن چاووش ها نمی ماندند
به التماس ... به خواهش ... به هر چه که می شد
خلاصه قافله می رفت جا نمی ماندند
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
از اشتياق حرم روى پا نمی ماندند
فروختند النگوى نوعروسان را
قديم معطل اين چيزها نمی ماندند
شب زيارتى اربعين ، دهاتى ها
به احترام تو در روستا نمی ماندند
فقط دو مرتبه بايد به کربلا بروى
بدين طريق بفهمى چرا نمی ماندند
خدا نبود اگر اين " حسين ، حسين " نبود
و بندگان خدا باخدا نمی ماندند
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
- دوشنبه
- 1
- آذر
- 1395
- ساعت
- 17:16
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه