• چهارشنبه 16 آبان 03

 وحید محمدی

حضرت رقیه مصائب شام -( قبل از این بر تن تو برگ و بری بود پدر )

1018
1

قبل از این بر تن تو برگ و بری بود پدر
قبل از این بر تن من بال و پری بود پدر

خواب بودم که تو رفتی، جگرم سوخت ولی
همه ی غصه ی من بی خبری بود پدر

بعد‌ تو رفت به غارت همه ی حاصل من
بعد تو قسمت من خونجگری بود پدر

سایه ات بر سر نی سایه ی روی سر من
سر تو بر نوک نیزه چه سری بود پدر

من که از شام فقط خاطره ی بد دارم
سفر شام عجب بد سفری بود پدر

سر بازار، سر کوچه، سر هر گذری
بعد تو قسمت ما در به دری بود پدر

کوچه در کوچه، بیابان به بیابان تا شام
قصه ی آبله و پای پَری بود پدر

من اگر زنده ام از معجزه ی زینب توست
همه جا بر تن زارم سپری بود پدر

به سر ما سرِ سرنیزه ی دشمن می خورد
اگر از داغ تو چشمان تری بود پدر

ماجرایی شده پیدا شدن این لب تو
نیمه شب، کاش که نورِ بصری بود پدر

شاعر : وحید محمدی

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 18:18
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران