رسم کریم هاست غم یار میخورند
در عمرخویش غصه بسیار میخوردند
راز نگفته دردلشان موج میزند
ازدوست زهر و طعنه ز اغیار میخورند
زیر عبا زره به تن خویش میکنند
وقت نماز خون دل زار میخورند
حتی سپاهیان و غلامان یک کریم
نان را به نرخ درهم و دینار میخورند
پایین منبرند و علی لعن میشود
خشم مدام خویش علی وار میخورند
هرشب فقط به سجده و هرروز روزه اند
یک کاسه آب لحظه افطار میخورند
از همسرانشان طلب آب میکنند
اما به جاش زهرشرربار میخورند
این زهر را نه از ستم همسرانشان
این زهر را ز کوچه و دیوار میخورند
موی حسن ز غصه زهرا سپید شد
رسم کریم هاست غم یار میخورند
شاعر : سید پوریا هاشمی
- چهارشنبه
- 3
- آذر
- 1395
- ساعت
- 13:40
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
- 
                            سید پوریا هاشمی

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه