اي حبيب خداي بي همتا
عشق قلب شكسته ي زهرا
سائل يك نگاه تو يوسف
كشته ي عشق روي تو ليلا
ذكر توحيد من تویي هر شب
دلربا، نازدانه ي يكتا
تا سرسفره ي تو مهمانم
غم ندارد به سينه ي من جا
رمز معراج تو چه بوده به جز...
يا علي يا علي علی... مولا
در دلم شور ديگري دارم
شوق دیدار دلبری دارم
اي نوازشگركريم من
دلستان دلبركريم من
خير مقدم ز عمق جان گويم
بر تو پيغمبركريم من
تو هميشه به من عطا كردي
مهربان رهبر كريم من
از سرم كم نمي شود يك دم
سايه ات سرور كريم من
از لبت بوي ياس مي آيد
يا ابالكوثر كريم من
بس كه قلبت اسیر زهرا بود
راه تو از مسیر زهرا بود
دلبرخوش قدم اميرعشق
ساقي بزم دلپذيرعشق
قبله ي قلب بینوای من
اين منم بنده ات فقير عشق
اي كه تنها تو اين لقب داري...
بامحبت ترين سفير عشق
با نگاه فسونگر و مستت
خوش مرا كرده اي اسير عشق
سوي دل از كمان ابرويت
تا رها كرده اي دو تير عشق
دل آواره شد پريشانت
من فداي تو و عزيزانت
نور چشم ترم رسول الله
با وفا دلبرم رسول الله
عاشقانه ترانه مي سازم
شور تو در سرم رسول الله
غرق در شور و مستي و نازم
نام تو مي برم رسول الله
بهترين اعتقاد من اين است...
بنده ي حيدرم رسول الله
آشناي حسين زهرايم
سائل اين درم رسول الله
من كيم بنده ات ابا الزّهرا
سائل خنده ات ابا الزّهرا
امام صادق عليه السّلام
مستم و باز باده مي خواهم
باده از دست ساقي ماهم
عاشق دلبري لطيفم من
گر چه آلوده اي سرِ راهم
تو خداگونه اي و بالایي
من گرفتار اين ته چاهم
يوسف فاطمه به بازارت
كلّ سرمايه ام بود آهم
جرات خواهش مرا بنگر
بوسه از دستهات مي خواهم
دست مهرت کجاست بی تابم
با نگاهی دوباره دریابم
آمدي يار ناز و عرفاني
دلبر مه جبين و نوراني
بهره مندم بساز از فیضت...
فقر من را که خوب مي داني
یابن زهرا مرا... سحرگاهی...!
به بقیع مدینه می خوانی؟
كن دعا با دل پريشانت
تا بمانم در اين پريشاني
عشق امروز من نه امروزي است
از ازل در دلم تو مهمانی
مكتبت ماندني ترين مكتب
دل به لطف تو شد... علي مذهب
اي به دوش توپرچمِ زهرا
دلبر عيسوي دمِ زهرا
گر نگاهي به من بياندازي
ميشوم چون تو محرم زهرا
روضه خوانها همه مريد تواند
صاحب هيأت غم زهرا
تو بخوان يابن فاطمه امشب
بهر ما از قدِ خم زهرا
ناله و گريه مي نمودي آه...
بهر احوال درهم زهرا
ديده پرآب فاطمه صادق
مهر و مهتاب فاطمه صادق
شاعر : مجتبی روشن روان
- جمعه
- 26
- آذر
- 1395
- ساعت
- 8:46
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مجتبی روشن روان
ارسال دیدگاه