یک حرم ، یکعاشقسربار...فکرش رابکن
اولشب ، تاسحربیدار...فکرش رابکن
یک شب رویایی وذهنیّتوتوصیفِعشق
یکورقداریویکخودکار...فکرشرابکن
منکجا؟آقاکجا؟اینجاکجا؟مشهدکجا؟
یکفضایخوبوبیتکرار...فکرشرابکن
ماندهای دنبالیکفرصتکهکاریراکنی
دستتوتسبیحدراذکار...فکرشرابکن
آنگناهانیکهکردیراتصورمیکنی
میشویمشغولاستغفار...فکرشرابکن
زیرباران قطره های اشک پنهان میشود
پسریااینجانداردکار...فکرشرابکن
بینسرمایزمستان،خیسباران،خیسبرف
دستتوجاروشودابزار...فکرشرابکن
گرمرُفتنهستیوسرماچهمعنیمیدهد؟
بیخیالیازهواانگار...فکرشرابکن
باصدایخشخشجاروتفاخرمیکنی
خادمیهستیدرایندربار...فکرشرابکن
ناگهانطوفانسختیبیناینانگیزهشد
چوبجاروقصهگویِتلخِچوبِنیزهشد
برسرِنیزهسرِسالار...؟فکرشرانکن
پایکوبی،خندهیاشرار...؟فکرشرانکن
رقصشادی،طبلمستی،راسپرخونحسین(ع)
پیشچشممردمِانذار...؟فکرشرانکن
پاینیزهخواهریمویهکنانباحالِزار
کردبرآننیزهداراصرار...فکرشرانکن
سنگهایشامیانبرقاریقرآننخورد!
سرندیدهاذیتوآزار...فکرشرانکن
بزممی،بزمطرب،بزمحرامیهایپست
باوجودآنهمهاغیار...فکرشرانکن
ریسمانبرگردنطفلینبوده!! زیوراست !
نعرهبریکطفلکِتبدار...؟فکرشرانکن
راههموارونداردهیچپاییآبله
پایِکودک؟بوتههایِخار...؟فکرشرانکن
کوچهکوچه،راهبندان،مقصدیپردردسر
عمّهیساداتدربازار..؟فکرشرانکن
کودکانِسالخوردهظاهرو ، کهنهلباس
روبرویِخندهیتُجّار...؟فکرشرانکن
باهمینفکرِنکرده ، روز وشب تب میکنم
گریهبرآوارگیِ عمّه زینب (س) میکنم
ابراهیم روشن روش
- جمعه
- 3
- دی
- 1395
- ساعت
- 10:13
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه