سلام دختر باران اجازه می خواهم
اگر اجازه دهی شعر تازه می خواهم
برای جلد شدن آب و دانه می خواهم
برای عشق سرودن بهانه می خواهم
بیا و شور مرا با شعور کن بانو
و بیت بیت مرا بیت نور کن بانو
ببین که از همه ی شهر خسته آمده ام
کبوتری شده ام ، پرشکسته آمده ام
به نور گنبد خورشیدی ات قسم بانو
طلا شود دل سنگم در این حرم بانو
چه قدر آدم غمگین و شاد اینجا هست
و دسته دسته کبوتر زیاد اینجا هست
کریمه ای و به اسم شما کرم خورده است
که خضر آب حیات از همین حرم خورده است
کریمه ، فاطمه ، معصومه رونوشت خداست
در بهشت نه ... اینجا خود بهشت خداست
غدیر را به خم آورده است این بانو
مدینه را به قم آورده است این بانو
در شفاء و شفاعت در این حرم باز است
عصای حضرت موسی به وقت اعجاز است
علیمه بود و در علم از همه سر بود
پدر فدای همین نازدانه دختر بود
رضای او به رضای رضا گره می خورد
همیشه کار دلش با دل برادر بود
شبیه فاطمه دور سر علی می گشت
و خواهرانه برایش شبیه مادر بود
دوباره حادثه تکرار شد ... برادر رفت
دوباره پشت سرش اشک های خواهر بود
هوای دختر باران همیشه باران داشت
ولی هوای قم از شهر شام بهتر بود ...
حسین رفت خراسان و زینب آمد قم
فقط حکایت این قصه شکل دیگر بود
خلاصه اینکه در این خاک آسمان داریم
کنار حضرت معصومه جمکران داریم
برای راه ظهورش زمینه می سازیم
شبیه قم حرمی در مدینه می سازیم
ابراهیم زمانی
- یکشنبه
- 26
- دی
- 1395
- ساعت
- 19:41
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه