کشید آه و سپس سفره ای ز آه انداخت
به چشم خشک تمامی ما نگاه انداخت
به یمن گریه ی بر جون و این لباس سیاه
نظر به سوی غلامان روسیاه انداخت
حبیب پاشده از قبر گوئیا حشر است
نوای روضه اش، او را به اشتباه انداخت
دوباره ناحیه خوانی، دوباره روضه باز
دوباره دسته گریه ز دیده راه انداخت
فرازهای زیارت، لهوف را گریاند
حسین را به زمین تا که ذوالجناح انداخت
صدای ناله ی "و الشمرُ جالسٌ" برخاست
نظر به واقعه ی بین قتلگاه انداخت
برای اینکه سر از پیکرش جدا نکند
به گریه دشنه، خودش را به پای شاه انداخت
دو کاسه خون شده چشمش، به غیرتش برخورد
نظر همینکه به طفلان بی پناه انداخت
خودش برای خودش روضه ی مگو می خواند
نوشت روضه ی ناگفته و به چاه انداخت
شاعر : محسن حنیفی
- جمعه
- 1
- بهمن
- 1395
- ساعت
- 16:58
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه