• جمعه 2 آذر 03

 امیر فرخنده

مقتل -( بی رمق بود و تا تکان میخورد )

5106
11

بی رمق بود و تا تکان میخورد

به تنش نیزه و کمان میخورد



وقتی افتاد دوره اش کردند

چه لگد ها از این و آن میخورد



هر کسی خسته بود عقب میرفت

بدن خسته همچنان میخورد



همه رفتند ، شمر ول کن نیست

شمر تا رفت از سنان میخورد



زیر لب گفت آب آب ، اما

چکمه ها بود بر دهان میخورد


شاعر : امیر فرخنده

  • چهارشنبه
  • 20
  • بهمن
  • 1395
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران