بهشت اهل ولا شد مدینه با زینب
پُر از سرور و صفا شد مدینه با زینب
اگر دوباره بود گلشنی تماشائی
چو گل شکفته و واشد مدینه با زینب
همین نه بیت ولایت از اوست نورانی
کـه غرق نورخدا شد مدینه با زینب
ز بس که گل به نثارش ز عرش افشاندند
شکوفـه زار وفـا شد مدینه با زینب
به خط نور نوشته است بر فلک جبریل
که جلوه گاه خدا شد مدینه با زینب
ز فیض جلوه ای از آفتاب شرم و عفاف
محیط شرم و حیا شد مدینه با زینب
حسین چون به روی زینبش تبسّم کرد
ز بند غُصه رها شد مدینه با زینب
به اشک و آه و مناجات فـاطمه سوگند
حریم سبز دعا شد مدینه با زینب
قسم به کعبه و زمزم به مروه و به صفا
کـه قبلگاه ولا شد مدینه با زینب
به سوی کعبۀ توحید اگر که ره پوئی
بیا که قبله نُما شد مدینه با زینب
شبی که عزم سفرکرد او از این گلزار
ملول و نوحه سرا شد مدینه با زینب
همین که از سفر شام و کوفه او برگشت
دوباره کرب و بلاشد مدینه با زینب
سری بزن به مدینه«وفائی»و بنگر
که باغ خاطره ها شد مدینه با زینب
- دوشنبه
- 2
- اسفند
- 1395
- ساعت
- 19:47
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه