• جمعه 2 آذر 03


در کنج سیه‌چال... -( در کنج سیه‌چال شب و روز تفاوت که ندارند )

1364
1

در کنج سیه چال شب و روز تفاوت که ندارند
از غصه‌ی تو خیل ملائک همگی ناله برارند

آن ساقِ به‌هم‌ریخته و طعنه و دشنام در افطار
این گوشه‌ی غم‌ها و یک از سند آن دوهزارند

پیداست ز خونی که ز پایت به زمین می‌چکد هر شب
در این غل و زنجیر دو تا ساقِ خمت تحت فشارند

آن مرد نگهبانِ عبوسی که زبانش بد و هرزست
طرز سخن و عادت او سخت‌ترین درد حصارند

از شوکت و از حرمت بر جسم نحیفت خبری نیست
باید بدنت را روی این تخته‌ی چوبی بگذارند

چون نیست رضا دوروبر و فاطمه هم پشت سرت نیست
بر دوش غلامان بدن پاک تو را پیش بیارند

اما بدنت را کفنی داده و تشییع نمودند
در کرب‌و‌بلا جسم شهنشه به سمِ اسب سپارند

شاعر : حسین کریمی

  • دوشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1396
  • ساعت
  • 0:50
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران