• دوشنبه 3 دی 03

 قاسم نعمتی

غزل مصیبت حضرت موسی بن جعفر (ع) -(كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم)

1174

غزل مصیبت

كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم
ناخودآگاه فقط ياد رضا افتادم

دشمنم كرد گمان تا كه ببندد دستم
ديگر از مرحمت و جود و عطا افتادم

آنقدر بزم مناجات مرا ريخت بهم
با وجودى كه كليمم ز دعا افتادم

وسط سجده چنان ضربه به پهلويم زد
صورتم خورد زمين و ز نوا افتادم

بعد از آنى كه ز سيلى دهنم پر خون شد
مثل بانوى مدينه ز صدا افتادم

بسكه پيچيده بهم ساق دو پايم، هربار
خواستم تا كه بمانم سرِ پا افتادم

تا كه سنگينى پا را به تنم حس كردم
ياد گودال و شهِ كرببلا افتادم

دست و پا مى زنم اما بخدا خوشحالم
دخترم نيست ببيند كه كجا افتادم

تا كه عمّامه كشيد از سرم آن پست يهود
ياد معجركشى شام بلا افتادم

جسر بغداد هم از غربت من مى گريد
در مسير گذر شاه و گدا افتادم

  • جمعه
  • 24
  • فروردین
  • 1397
  • ساعت
  • 6:0
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران