اگرچه زخم سرش را تمام می دیدند
ولی ز زخم عمیق دلش نپرسیدند
كسی نخواست بپرسد چرا سرش بشكافت
اگرچه مردم بی درد كوفه می دیدند
شبی نخفت علی از غم جهالت خلق
ولی تمامی آنان ز جهل خوابیدند
بهار عمر علی شد خزان و گل نشدند
دوباره در ره او خار فتنه پاشیدند
نرفت رنگ سیاهی بُرون از آن دل ها
زداغ سُرخ علی گر سیاه پوشیدند
بـه غیر اهل ولایت، هنوز هم آنان
اسیر وسوسه و اهل شك و تریدند
علیست چون شب قدر خدا كه این مردم
ز قدر و منزلتش نكته ای نفهمیدند
علی حقیقت عدل است و تا ابد زنده است
ولی تمامی آنان زجهل خوابیدند
خداگواست كه در كربلا همین مردم
گُلان باغ علی را به نیزه ها چیدند
چه روزگار غریبی بُود كه بعد از او
به اشك زینب او اهل كوفه خندیدند
دلم گرفته «وفایی»بیاکه گریه کنیم
به احترام غمی که به شیعه بخشیدند
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- یکشنبه
- 21
- خرداد
- 1396
- ساعت
- 21:41
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه