این عطر بهشت است که خیزد زکلامم
این فیض مسیح است که ریزد زپیامم
در هر نفسی اجر صلات است و صیامم
با قدمی ذکر سجود است و قیامم
شد آتش دل آیه، برداً و سلامم
زد بوی خوش لالۀ نرگس به مشامم
بر گوش خلایق سخن نصر مبارک
انوار جمال ولی عصر مبارک
امشب به دلم شعلۀ تاب و تب مهدی است
روشن شب تنهائیم از کوکب مهدی است
من می شنوم ذکر خدا بر لب مهدی است
افلاک پر از زمزمۀ یا رب مهدی است
از فرش الی عرش خدا مکتب مهدی است
لبخند برآرید که امشب شب مهدی است
چون صوت هَزاران که زطرف چمن آید
از ارض و سما نغمۀ یابن الحسن آید
انوار خدا می دمد از خانۀ نرجس
زن های بهشتی شده پروانۀ نرجس
خورشید درخشد به سرشانۀ نرجس
یا ماه دمیده است به کاشانۀ نرجس
لبریز زکوثر شده پیمانۀ نرجس
فردوس کشد ناز زریحانۀ نرجس
خیزید زجا عطر و گل وعود بیارید
جان در قدم مهدی موعود بیارید
موسی به زمین شیفتۀ آتش طورش
عیسی به فلک منتظر روز ظهورش
یعقوب نگه یافته از پرتو نورش
یوسف شده دلباختۀ فیض حضورش
داود کند مدح سرائی به زبورش
با خنده سلیمان شده هم صحبت مورش
خوانند همه منتقم خون خدایش
جان من و جان همه عالم به فدایش
این راهبر و دادرس و دادگر ماست
این مظهر حق، حجّت ثانی عشر ماست
این ختم رسل را پسر است و پدر ماست
این ماه شب قدر و چراغ سحر ماست
این همقدم خون دل و اشک بصر ماست
این صاحب ما مهدی ما منتَظر ماست
لبخند به لب قلزم اشکش به دو عین است
ناخورده لبن در طلب خون حسین است
دستی به زمین دست دگر سوی سمایش
چشمش به پدر باز و توسّل به خدایش
آوای خدا در نفس روح فزایش
آیات نبی بر لب توحید سرایش
افکند طنین از همه سو ذکر دعایش
پاسخ به تمام شهدا بود صدایش
این طرفه صدا قصّه عهد ازلی بود
یادآور فریاد حسین بن علی بود
آن روز که از کعبه رخش جلوه گر آید
وز بیت خداوند چو خورشید برآید
وز پرده رخ یوسف زهرا به در آید
در سلک شبان حجت ثانی عشر آید
چون ختم رسل بهر نجات بشر آید
بینند همه منتظِران منتَظَر آید
خوانند همه قصّۀ هم عهدی او را
عالم شنود بانگ انا المهدی او را
عالم چو کف دست، به پیش نظر او
گردون به دم تیغ حوادث سپر او
ارواح رسل زیر لوای ظفر او
افواج ملک بنده صفت خاک در او
عمّامۀ پیغمبر اکرم به سر او
پیراهن سالار شهیدان به بر او
از هر نفس اوست برای همه مفهوم
هفتاد و دو فریاد زهفتاد و دو مظلوم
آن روز که آن روی، خدا نور فشاند
از تیرگی جهل، بشر را برهاند
بیدادگران را به هلاکت برساند
داد دل مظلوم زظالم بستاند
با تیغ خدا سینۀ شیطان بدراند
در مسجد کوفه چو علی خطبه بخواند
بس آیت ناگفته که نقل دهن اوست
فریاد خروشان خموشان سخن اوست
در دولت او ثبت شود دولت عترت
با تیغ کجش راست شود قامت عترت
بینند همه عالمیان رجعت عترت
معلوم شود بر همگان عزّت عترت
آرند فرو سر همه بر طاعت عترت
بر بام جهان سایه زند رایت عترت
آن روز محمّد بود و مکتب نابش
منشور قوانین جهان است کتابش
ای یوسف گم گشتۀ کنعان محمّد
ای آرزوی عترت و قرآن محمّد
ای جان همه عالم و ای جان محمّد
ای لالۀ امید گلستان محمّد
تا چند خزان حاکم بستان محمّد
تا چند به زیر پا، فرمان محمّد
کی می شود ای لالۀ گم گشته به صحرا
خیزد زلبت پاسخ یا مهدی زهرا
بازآی که گیتی بزند سکّه به نامت
بازآ که به حق جان دهی از فیض کلامت
بازآی که باطل فتد از پا به قیامت
بازآ که شهیدان همه گویند سلامت
بازآ که خلایق بشناسند مقامت
بازآ که جهان نظم بگیرد زنظامت
بازآی که باز از همگان دل بربائی
زنگ غم از آئینۀ (میثم) بزدائی
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- یکشنبه
- 21
- خرداد
- 1396
- ساعت
- 21:43
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه