سلطان خراسان نه..که سلطان جهان است
ثابت شده فیضش همه جا در جریان است
در بسط بهایی شب شعری شده بر پا
احساس غزل خوانی ما در غلیان است
هر کس که نرفته ست به پابوسی سلطان
اشک غمش از هر مژه چون سیل روان است
عمری ست که نان رضوی نان شب ماست
هر کس به طریقی پی یک لقمه ی نان است
نزدیک تر است از رگ گردن به گدایش
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
امروز رضا گفت که فردای قیامت
هر کس که شده زائر ما،از خودمان است
رنگین شده سجاده ی ما با می نابش
ما جام به دستیم و رضا پیر مغان است
ما را به غلامی خودش شاه پذیرفت
با ما به از این بود که با خلق جهان است
یک خادم خوش رو وسط شعر به من گفت
برخیر پسر جان! که دگر وقت اذان است
شاعر: احسان نرگسی رضاپور
- سه شنبه
- 3
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 11:35
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
احسان نرگسی رضاپور
محمدحسین عینی