اين آفتاب مشرقي بي کسوف را
اي ماه، سجده آر و بسوزان خسوف را
«لاتقربوا الصلاة» مخوان و به هم مزن
اين مستی به هم زده نظم صفوف را
نقّارهها به رقص کشند اهل زهد را
شاعر کند خيال تو هر فيلسوف را
ميترسم از صفاي حرم باخبر شود
حاجي و نيمهکاره گذارد وقوف را
اين واژهها کماند براي سرودنت
بايد خودم دوباره بچينم حروف را
روحالقدس! بيا نفسي شاعري کنيم
خورشيد چشمهاي امام رئوف را
شاعر : محمد مهدی سیار
- سه شنبه
- 10
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 15:33
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد مهدی سیار
ارسال دیدگاه