هزار مرحله سائل نشسته بر در تو
مگر که نور بگیرد ز فیض محضر تو
گدا چو من که نه بی بی! شبیه جبرائیل
که مشق شب بنویسد ز روی دفتر تو
ندیده ایم به عالم کسی شبیه علی
که غرق مانده به ژرفای درک باور تو
مسیح و آدم و نوح و کلیم و ابراهیم
نشسته اند دو زانو به پای منبر تو
حیای مریم و سارا و هاجر و حوا
نمی رسد به نخی از حجاب دختر تو
خدا سرشته تو را تا کنیز او باشی
خدا کند که بمانم همیشه قنبر تو
***
خبر رسیده که از کوچه ای گذر کردی
نشست خاک کف کوچه روی معجر تو
خبر رسیده که دستت ز کار افتاده
و سخت تر که کسی بسته دست حیدر تو
خبر رسیده که چشمان تو ورم کرده
و سخت تر که مقابل به چشم همسر تو
خبر رسیده نفس میکشیدی اما ... خون
چکید لخته به لخته ز نای و حنجر تو
***
چقدر زرد شدی یاس ارغوان علی...!
نمانده غیر کبودی به روی پیکر تو
بمان و رحم کن ای گل! به غنچه هایی که
نشسته اند غریبانه دور بستر تو
برای لحظهی آخر نگاه کن بانو !
ببین شکسته غرور علی برابر تو . . .
شاعر : یاسر حوتی
- سه شنبه
- 10
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 19:7
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
یاسر حوتی
ارسال دیدگاه