باز هم قسمتش خداحافظ ، شاعر است و همیشه غم دارد
دفتر شعر های آیینیش چند بیتی وداع کم دارد
با خودش فکر میکند : شاید چشم من کور این همه صحن است
حتما از ازدحام سینه زن است که هوای بقیع دم دارد
با خودش فکر می کند شاید شرطه ها خادمان این حرم اند
پس چرا این مبلغ دم در کینه نسبت به مادرم دارد؟
هر چهار آسمان کنار هم اند زائر خاکی مزار هم اند
دارد از پا مرا می اندازد خاکهایی که بوی سم دارد
دفترش ته کشید و کم آورد جز دو سطری که آخرش مانده
قصد دارد وداع بنویسد با گلویی که از ورم دارد...
باز هم لحظه وداع رسید ، یک قدم رفت و یک قدم برگشت
می رود شاعر است و تصویری از چراغانی حرم دارد
محمدصادق میرصالحیان
- چهارشنبه
- 11
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 5:22
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه