ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت
بنده ی دنیا شدن، بال صعودم را گرفت
خواستم وارد شوم بر اهل توبه ناگهان
مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت
من ضرر از آرزوهای بلندم دیده ام
غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت
وای از بی خیریِ این چشم بی تقوا شده
اشک های روضه ام، بود و نبودم را گرفت
عهد بستم با امام عصر خود آدم شوم
غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت
غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم
کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت
من زمین افتاده ام اما به دادم می رسد
آن که مهرش روز اول تار و پودم را گرفت
روزگاری می شود نام حسین بن علی
با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت
جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه
خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت
خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید
سایه ی دست کسی روی کبودم را گرفت
شاعر : محمد جواد شیرازی
- چهارشنبه
- 11
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 8:54
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد جواد شیرازی
ارسال دیدگاه