• جمعه 10 فروردین 03

 سید پوریا هاشمی

اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع) -( درد بی درمان به مادادند و درمان ساختیم )

779

درد بی درمان به مادادند و درمان ساختیم
اتش نمرود دادند و گلستان ساختیم

فقر ما محدودیت زایی نکرد و خیر شد
با گلیم کهنه قالی سلیمان ساختیم

فکر مستخدم شدن بودیم اگر زود آمدیم
یک گداخانه کنار قصر سلطان ساختیم

کعبه هم سجاده را کج کرد وقتی دید ما
قبله را مایل به خورشید خراسان ساختیم

سایه امنیت ما در قیامت میشود
سایه امنی که ما در زیر ایوان ساختیم

ما نه از حالا که در دارالشفاییم از قدیم
دربدرهای علی موسی الرضاییم از قدیم

ما خوشیم اما زمان رفت و آمد خوشتریم
درشلوغی خیابان های مشهد خوشتریم

ماه با تابیدنش خودرا سبک کرده فقط
شب که می آید همه بانور گنبد خوشتریم

بین گوهرشاد و صحن کهنه حیران مانده ایم
دل اگر باشد دراین وادی مردد خوشتریم

ریسه بندانی که درصحن است مارا نور داد
اینچنین تکلیف ما روشن که باشد خوشتریم

آمدیم اینجا که سه دفعه بیاید پیش ما
قول اگرشد قول دیدار مجدد خوشتریم

در ازای درهم ما او طلا پرداخت کرد
خرج مشهد رفتن مارا رضا پرداخت کرد

تا که شد حرف طلسم آقا به داد ما رسید
چه زمانهایی به داد ما پریشانها رسید

گاه آهوی بیابان و گهی سگ های پیر
خوب برحال همه از زشت و از زیبا رسید

هرکسی تیری دراینجا زد نشانش شد دوتا
هم به عقبایش رسید و هم براین دنیا رسید

زائرانت هرسحر از وحی بهره برده اند
بس که از نقاره ها آیات انزلنا رسید

درگدایی از پسر مادر وساطت میکند
یا رضا گفتیم و جانم از سوی زهرا رسید

جلوه شمس الشموسی شما با فاطمه ست
پیش تو سوگند من یا فاطر و یا فاطمست

درحرم خود را به صید دام بستن بهتر است
به کراماتت امید تام بستن بهتر است

حج اگر حج فقیران است جای شبهه نیست
درطواف قبر تو احرام بستن بهتراست

اول صبح آخر شب به ضریحت میرسیم
کام را با بوسه صبح و شام بستن بهتراست

راه زائر با پر طاووس پیدا میشود
بند دل را به دل خدام بستن بهتراست

هرشب جمعه برات کربلا را میدهی
چشم امیدی به بار عام بستن بهتراست

تو اگر دعوت کنی ویزا نداده میرویم
یک زیارت اربعین پای پیاده میرویم

روضه یابن شبیبت روز ما را تارکرد
مادرت باروضه تو گریه بسیار کرد

گوسفندی را مثال آوردی و این کار تو
کل چوپان های ده را تاابد بیمار کرد

گفتی از خنجر که هرگز از جلو کاری نشد
شاه وقتی پشت و رو شد تیغ دیگر کار کرد

وقت مثله کردنش بالاسرش زهرا رسید
آمد و با یک تن غارت شده دیدار کرد

سربه خورجین رفت و آخر بی برادر بودنش
خواهری را همسفر با دسته اشرار کرد

اینهمه شال و کتیبه یادگاری از شماست
ماحسینی گر شدیم از برکت نام رضاست...

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:21
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران