همین که عطر تو را با خودش بیارد باد
به خاکِ پات می اُفـتیم ، هرچه بادا باد
اگر بناست که صید کسی بجز تو شویم
خدا کند که نباشیم لحظه ای آزاد
شب ولادت پُر خیر و برکت تو شده ست
شبی که قرعه ی مستی به نام ما افتاد
چه اتّفاق قشنگی ست این که در شعبان
فقط به صفحه ی تقویم حک شده میلاد
نمازِ پنجم شعبان من ادا شده است
به سمت کعبه ی رخسار حضرت سجّاد
خدا به یُمن قُــدوم تو بر بنی آدم
برای بال گشودن به عرش ، رخصت داد
همیشه دامن پُر خیر شهر بانو ، سبز
بهشت خانه ی آقای ما حسین ، آباد
خدا کند که نبیند غم علی ها را
خدا کند که نگردد حسین ، دشمنْ شاد
به خاندان بزرگ تو مُنتسب گشتیم
شبی که مُلکِ عجم را حسین شد داماد
نمیشود به خدا مست هیچ ذکر دگر
کسی که شد به دَم `یاعلی مدد”مُعتاد
علیّ عالی اعـلاست ، زیـنَتُ الله و
علیّ دوّم ارباب ماست زِیـنُ العباد
تو آنقَدَر شده ای چون علی که خواندیمت
شبیه حیدر کرّار ، مَجمـعُ الاَضـداد
دخیـل تار عــبایِ نمــاز تو عُبــّاد
خجل ز پینه ی پیشانی ات همه زُهّاد
عجیب نیست که پــیر طریق خضر شود
کسی که میشود از جانب شما اِرشـاد
صحیفه ی تو `زبور”است آل طاها را
که با دعای تو چون موم نرم شد فولاد
پی طلسم نرفیتم چون دعایت هست
چرا کـه باطل سِحرند نور این اُوْراد
نمی رسیم به حال بُکاء و خوف و رجاء
مگر دعای ابوحمزه ات کند امداد
در اقتدا به دو تا چشم خیس پیغمبر
بناست گریه کنم در تمامیِ اعیاد
ز گریه های تو فهمیده ام ، اسارت را
اسیر واقعـه هرگز نمی برد از یاد
اگرچه شِکْـوه نکردی از آن همه غم ، لیک
تو بر سر اُمَـوی ها چنان زدی فریاد
که پیش پای تو ای شیرمرد نسل علی
یزید فکر بُریدن ز تاج و تخت افتاد
پس از شهادت بابا مدام می گفتی
زیـاد باد الهی عـذاب ابن زیـاد
رسیده ام به مقامی که حالی ام کردند
کلید باب بقیع است صحن گوهرشاد
شاعر : محمد قاسمی
- دوشنبه
- 16
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 11:6
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد قاسمی
ارسال دیدگاه