• سه شنبه 15 آبان 03

 سید پوریا هاشمی

اشعار مناجات با خدا -( هجومی شد آغاز و سر ذبح شد )

1096


گدایم گدایم گدا را ببین
من زار بی دست و پارا ببین
خدا امشب این گریه ها را ببین
و با بنده ات کن مدارا! ببین

زمین خورده ای آمده در زده
فراری در خانه ات آمده

فراری ترین بنده اینجا منم
گرفتار بازی دنیا منم
همان کس که افتاده از پا منم
دراین جمع الوده تنها منم

بیا و مرا باز امشب ببخش
بحق ابالفضل و زینب ببخش

دراین زندگی معنویت نبود
برای مناجات همت نبود
عبادات من هیچ عبادت نبود
به جز بخل و کبر و منیت نبود

فراموشکارم فراموشکار
به فکر همه بیخیال نگار

زمستانم آمد بهاران گذشت
جوانی من رفت آسان گذشت
به غیبت به تهمت به خسران گذشت
بدون توجه به قران گذشت

دگر خسته ام از خودم عفو کن
مسلمان اسمی شدم عفو کن

اگر آمدم کار من با علیست
مناجات من یاعلی یاعلیست
دلم قرص با عشق مولا علیست
شدم رعیتش چون که آقا علی ست

خدایا به قلبم شعف را بده
شب آرزوها نجف را بده

علی مرد علی شیر علی قبله گاه
علی حضرت نور روحی فداه
علی آینه پیش روی اله
علی شد پناه من بی پناه

دوعالم گدای در او شده
رجب شعبه کوثر او شده

سخن از علی شد خدایی شدیم
مسلمان یک آشنایی شدیم
شب جمعه آمد هوایی شدیم
و از ری همه کربلایی شدیم

که ما بی پناهیم و آقا مجیر
امیری حسین و نعم الامیر

حسینی که یک ظهر عطشان شد و
به میدان که زد تیرباران شد و
سرش را شکستند بی جان شد و
گرفتار سرنیزه داران شدو

زمرکب زمین خورد و با ضرب پا
به گودال هل دادنش گرگها

هجومی شد آغاز و سر ذبح شد
زمین خورد دختر پدر ذبح شد
ته چال خیرالبشر ذبح شد
و با خنده صدنفر ذبح شد

پی کشتنش با وضو آمدند
لباس تنش را اراذل زدند

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 16:6
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران