اون روزی که خونمونو در زدن
ریشه جونمو با تبر زدن
همه گفتن چقد عاشق همین
اخرش زندگیمو نظر زدن
بهارم خزون و دل مرده شده
گلای خونم چه پژمرده شده
نمیگه تو کوچه چی دیده آخه
حسنم بد جوری افسرده شده
در این خونه منو عذاب میده
سوال سینمو کی جواب میده
بعد تو بانوی زندگی من
به حسین نصف شبا کی آب میده
بیا فضه از غماش برام بگو
از شب اشک چشاش برام بگو
از همون روز که دیگه نخندید و
دست به دیوار شدناش برام بگو
به دل هیچ کسی آذر نزنید
با لگد خونه ای و در نزنید
نامسلمونا حیاتون کجا رفت
زن و تو خونه ی شوهر نزنید
شاعر : امیر علوی
- چهارشنبه
- 18
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 8:48
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
امیر علوی
ارسال دیدگاه