صحن آبی ، آبی فیروزه ای
عشق آبی ، بی تابی فیروزه ای
آسمان هشتم اینجاس ، گنبد آبی تو
نوکران روسیاه و جمکران آبی فیروزه ای
جمعه ها و جمعه ها و جمعه هاس
من میان هفته هایت گم شدم
خواستم پیدا شوم پنهان من
زائر آبی شهر قم شدم
ماه شدی و قم برایت آسمانی ساخته
کم شدم در خود خداوند جمکرانی ساخته
جمکران ؛ یاقوت آبی زمین
جانماز مرد سجاده نشین
صبح جمعه ، صحن آبی و دعا
جمکران ، پرواز ، قم تا کربلا
باز عطر سیب پیچید و هوایی تر شدم
باز از جمع تمام زائرانت پر شدم
بغض شدم ، آبی شدی ، باران شدی
غم شدم ، آرامشم! درمان شدی
جمعه ها هی می رسند و می روند
باز حس بی کسی ، دلواپسی
کال ماندم در مسیر دیدنت!
سیب سرخ فاطمه کی می رسی؟!
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1391
- ساعت
- 17:40
- نوشته شده توسط
- فهیمه رجاییان
ارسال دیدگاه