قسم به حق فلق ؛ چشمه سار ایمان است
هران دوچشم که در بین روضه باران است
خرابه ی دل عُشـّــــاق با تو آباد و
هزارو صد ده آباد بـــی تو ویران است
بِرس به داد دلم حضرت مسیحا دَم
که سخت مرده ام و ظاهرا به تن جان است
بگیر دست مرا خسته ام ز اَقــوامی
که کافرند و فقط نامشان مسلمان است
نژاد و رنگ ملاک است بین این مردم
تویی که جون و حبیبت برات یکسان است
چقدر هَمهَمه اما ، رضای زهـــرا(س) کـو
به اسم نوکری و ، ذات ، نان و دکّان است
بیا دوباره بسازم ز تـــــربتت اربـــاب
وگر نه جنس گِلم بس که نابسامان است
تمام آنچه به اسم ثواب کردم کِشت
نه سود حَشر مرا ، بلکه خُسر و تاوان است
محمد جواد حیدری
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 20:21
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
ارسال دیدگاه